مرتضی زند
داستان من
من مرتضی زند هستم و سال ١٣٧٣ بود که به این دنیای پر از شگفتی اومدم.
سه چهار سالم که شد با کامپیوتر آشنا شدم و یه وقتهایی اجازه داشتم که باهاش بازی کنم ولی همیشه خودم رو تصور میکردم که بزرگ شدم و دارم باهاش حرفهای کار میکنم.
هر کس ازم میپرسید میخوای چیکاره شی؟
میگفتم که میخوام
مهندس کامپیوتر
بشم...
اون روزها شاید کسی تصور نمیکرد که یه روزی استفاده از کامپیوتر انقدر فراگیر بشه که بدون کامپیوترها دیگه نشه زندگی کرد.
بزرگتر میشدم و تکنولوژی هم با شتاب زیادی رشد میکرد و من رو که عاشقش بودم رو شگفتزده میکرد.
سال ١٣۸۰ همزمان با مدرسه رفتن من، همهی ما کم کم با یه دنیای جدید به اسم اینترنت آشنا شدیم که اگر چه اون اوایل به جذابی الان نبود و واسه وصل شدن بهش باید هفت خان رستم طی میکردی و صبر نوح میداشتی تا یه صفحه رو بهت نشون بده ولی کم کم با رشد و راحتتر شدنش بهمون یاد داد که خیلی راحت میشه ازش یاد گرفت، باهاش تفریح کرد، با دنیا صحبت کرد یا حتی در مورد خیلی چیزا نظر داد و حرف زد.
در ادامه دوران مدرسه بود که با برنامهنویسی و الکترونیک آشنا شدم و همیشه براشون هیجان داشتم چون رویاهای کودکیم رو زنده و موتور خلاقیت و تخیلم رو روشن نگه میداشتن.
روزها میگذشتن و تکنولوژی هم همراه با من سریعتر از قبل رشد میکرد و کم کم سر و کله
تلفنهای هوشمند
پیدا شد.
خیلی زود اینترنت هم بزرگتر شد و دیگه همه جا میشد رد پاش رو دید، حتی توی جیب آدمها...
همون وقتها برای رسیدن به رویاهام و حرفهای شدن تو کار با کامپیوتر و آشنایی بیشتر با تکنولوژی هر کاری که به ذهنم میرسید رو انجام ميدادم، از درس خوندن تو رشته مهندسی کامپیوتر دانشگاه تا دورههای مختلف و ورکشاپ و کتاب و ویدئو آموزشی و مقالههای مختلف...
تکنولوژی همیشه برای من مساوی بوده با خلاقیت و روح و ذهن منو زنده نگه داشته
بیشتر از هر چیزی یاد گرفتن رو به من یاد داده...
حالا اینجام تا از تکنولوژی لذت ببرم، بیاموزم و دنیا رو با اون جای بهتری کنم.